محیط زیست همدان - اکوتوریسم | ||
همچنان پیگیر مسئله قصاص محیط بان دنا هستم. در سایت گردی هایم به عنوان مطلب "تلاش آمنه بهرامی و دوستداران محیطزیست برای نجات محیطبان" در سایت همشهری که استاد عزیز آقای افلاکی نگاشته بودند بر خوردم. آمنه بانوی گذشت چنان بی ریا و ساده میگوید که اشکهایم جاری میشود. آمنه، دوازدهم آبان 83 تنها به این دلیل که به خواستگارش پاسخ منفی داده بود قربانی اسید پاشی شد و بینایی خود را از دست داد. او با گذشت بیش از 8سال همچنان تحت مداواست اما با وجود عملهای متعدد هنوز رنجهای بیشمار او را رها نکرده و برخلاف روحیه قوی و پر نشاطش، تنی رنجور و دردمند دارد؛ با این حال اول مرداد ماه امسال در حالی که شرایط برای قصاص فراهم بود کسی را که آتش به جانش زده بود عفو کرد؛ تصمیمی که سبب شد همه انسانها، حتی آنهایی که «گذشت» را شایسته آن جنایت هولناک نمیدانستند او را تکریم کنند.
آمنه عازم اسپانیاست تا بخشی از زخمهای بیشمارش را به تیغ جراحان بسپارد. اما با همه گرفتاریهایش، وقتی از حال و روز محیطبان دربند باخبر شد با اشتیاق به میدان آمد و در نهایت تواضع از پدر و مادر رنجیده مجتبی طلب عفو کرد. آمنه گفت: «چقدر دلم میخواست فرصت میداشتم تا به خانه مجتبی میرفتم دست مادر داغدیدهاش را میبوسیدم و به او میگفتم او در این اندوه تمام نشدنی تنها نیست. به پدرش میگفتم اگر شانههایش زیر سنگینی ماتم مرگ مجتبی خمیده شده، بداند در این اندوه هزاران نفر با او شریکند.» او گفت: « بهنظرم میرسد مرگ غمانگیز مجتبی، یک اتفاق بوده. قبول دارم که حق با خانواده مقتول است، اما با بزرگواری نگذارند خانواده دیگری همچون خودشان ماتمزده شود. میخواهم به این خانواده محترم بگویم آنکه مرا با این رنج همیشگی همراه کرد با نقشه قبلی آمده بود اما مرگ فرزند شما یک اتفاق بوده. بهخدا اگر ماجرای من بدون قصد قبلی رخ داده بود همان ابتدا گذشت میکردم.» مهربانی را به دیگران بیاموزیم آمنه افزود: «چشمان من هرگز به من برنمیگردد حتی اگر معالجه هم میشد آن چشمهای سابق نبود با این حال، اگر قصاص میکردم غمگینتر میشدم. فکر کردم اگر قصاص نکنم روحم آرامتر میشود اما برای آنکه آن پسر بفهمد چه اشتباهی کرده تا مرحله نهایی پیشرفتم. من بارها خودم را به جای خانواده مجید، (عامل اسیدپاشی) گذاشتم از مادر سوگمند مجتبی میخواهم او هم یکبار خودش را جای مادر تقیزاده بگذارد. من گذشتم، شما هم به خاطر خدا و انسانیت بگذرید.» ما سکوت کرده بودیم و آمنه میگفت: «من از خانواده رضایی میخواهم اجازه ندهند جوانی که نامزد دارد بیش از این تباه شود. او را عفو کنید و بگذارید سامان بگیرد. او به اندازه کافی رنج کشیده و اکنون پشیمان است. از مادر داغدیده مجتبی میخواهم گذشت کند. من بهعنوان کسی که درد را با تمام ذرات وجودم حس کردهام و هنوز هم رنج میکشم میگویم من گذشت کردم تا خانوادهام بیش از این عذاب نکشد؛ بخشیدم تا مهربانی و قشنگ زندگی کردن را به مردم یاد بدهم ؛ شما هم ببخشید.» آمنه از تجربه خودش گفت: «من وقتی بخشیدم بسیاری به من زنگ زدند و گفتند کار تو ما را به زندگی امیدوار کرد. وقتی مردم از استرالیا و کانادا زنگ میزدند و گریه میکردند من پاداش خودم را دریافت کردم. امیدوارم خانواده رضایی با بزرگمنشی، شادی را به مردم هدیه کنند. امیدوارم این خانواده شریف، روی آمنه را زمین نیندازند. من دلم میخواهد وقتی از سفر برگشتم برای تشکر و بوسیدن دست مادر مجتبی به خانهشان بروم. قصاص حق است اما در قرآن هم به بخشش توصیه شده است.»
[ شنبه 90/9/12 ] [ 5:26 عصر ] [ محمد سوزنچی ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |